شب سردیست، دلم دیده ی تر می خواهد
دل آشفته ی من از تو خبر می خواهد
قهوه و شعر و خیال تو و این باد خنک
باز لبخند بزن قهوه شکر می خواهد
غارتم کرده ای و خنده کنان می گویی
صید دل از کف یک سنگ هنر می خواهد
ترس در جام دلم ریخت در این راه اگر...
آه... یادم آمد سفر عشق جگر می خواهد