بارها ضربه زدی باز ولی خندیدم
بس که می خواستمت درد نمی فهمیدم
عقل می گفت از او دور شو! اما قلبم -
به تو نزدیک تر از نقطه ی کور ِ دیدم ···
تا ترک، پشت ترک ، خورد بر آیینه ی دل
عاقبت خرد شدم در خودم و پاشیدم
تو به هر ذره ی آن عجز مرا می دیدی
من به هر تکه ولی عکس تو را می دیدم
···
نه عزیزم! گله ایی نیست ، برو راحت باش
چون خودم سنگ تو بر سینه و دل کوبیدم